گوزبوالغتنامه دهخداگوزبوا. [ گ َ / گُو ب ُ ] (اِ) جوزبوا : و ابن ماسویه گوید پوست گوزبوا بسباسه است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به جوزبوا شود.
وجبةلغتنامه دهخداوجبة. [ وَ ب َ ] (ع مص ) سقوط کردن و افتادن بر روی زمین . (اقرب الموارد). به یک بار افتادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و در تاج العروس آمده که وزن فعله در اینجا برای مره ٔ واحده نیست بلکه مصدر است مانند وجوب . (اقرب الموارد از تاج العروس ). || افتادن با صد
وجیبةلغتنامه دهخداوجیبة. [ وَ ب َ ] (ع اِ) روزینه و راتب از طعام و جز آن . (منتهی الارب ). وظیفه . (اقرب الموارد). روزینه و راتب از طعام و جز آن . وظیفه و وجه گذران از طعام و جز آن . (آنندراج ). || بیع و هو ان یوجب البیع علی ان یاخذ البایع من ثمنه بعضاً فبعضاً فاذا استوفی یقال استوفی وجیبته .
وظبةلغتنامه دهخداوظبة. [ وَ ب َ ] (ع اِ) فرج ستورمادگان شکافته سم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرج مادیان و سایر ستور[ ان ] سم شکافته . (از ناظم الاطباء).
گوارش عودلغتنامه دهخداگوارش عود. [ گ ُ رِ ش ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بگیرند سنبل و تخم کرفس و انیسون و مصطکی از هر یکی یک مثقال ، عود هندی خام سه مثقال ، قرنفل و هلیله ٔ کابلی از هر یکی دو مثقال و نیم ، قرفه و سک از هر یکی دو مثقال ، گوزبوا یک مثقال و نیم ، مرماخور سه مثقال ، گل سرخ و قصب الذر
دواءالمسکلغتنامه دهخدادواءالمسک . [ دَ ئُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح داروسازی ) نوعی است از معجونهای خوشبوی . (مهذب الاسماء) (از غیاث ) (از آنندراج ). دارویی است که از ترکیب و امتزاج مصطکی ، دارچین ، قرنفل ، سنبل ، سک ، کبابه ، گوزبوا، قاقله ، سعد، قشورالاترج ، عود خام ، زعفران ، دارفلفل ، تخم