جوشیلغتنامه دهخداجوشی . (ص نسبی ) منسوب به جوش . || آنکه عادت به نمودن اضطراب دارد. عصبانی . تندمزاج . آنکه زود خشم آرد. که بسیار اضطراب و بی تابی نماید.
جوشیدیکشنری فارسی به انگلیسیfiery, fretful, fussy, hot, hot-tempered, hotblooded, intense, quick, quick-tempered, short-tempered
جوشیلغتنامه دهخداجوشی . (ص نسبی ) منسوب به جوش . || آنکه عادت به نمودن اضطراب دارد. عصبانی . تندمزاج . آنکه زود خشم آرد. که بسیار اضطراب و بی تابی نماید.
جوشیدیکشنری فارسی به انگلیسیfiery, fretful, fussy, hot, hot-tempered, hotblooded, intense, quick, quick-tempered, short-tempered
خرجوشیلغتنامه دهخداخرجوشی . [ خ َ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن عبیداﷲبن جعفر... پسر ابومحمدبن عبیداﷲبن جعفر است . وی از راویان ثقة بود و بسوی عراق رفت و از ابوالحسن علی بن عبداﷲ الواسطی و ابوعبداﷲ محمدبن مخلد عطار و جماعتی دیگر حدیث کرد و مرگ او درسال 390 هَ . ق . ا
خرجوشیلغتنامه دهخداخرجوشی . [ خ َ ] (اِخ ) ابوسعد الخرجوشی . ابن طاهر مقدسی گوید: اما ابوالفرج محمدبن عبداﷲبن محمدبن عبیداﷲبن جعفربن احمدبن خرجوش بن عطیةبن معن بن بکربن سنان شیرازی خرجوشی در بغداد سکنی گزید و در آنجا حدیث گفت ، خطیب از او حکایت کرده و او را از ثقات آورده است . نسبت خرجوشی به جد
خرجوشیلغتنامه دهخداخرجوشی . [ خ َ ] (اِخ ) ابومحمدبن عبیداﷲبن جعفربن احمدبن خرجوش بن عطیةبن معن بن بکربن سنان خرجوشی شیرازی ، از اهل شیراز و ازراویان بود. وی از ابوبکر محمدبن یحیی بن فارسی حدیث کرد و پسرش ابوالحسن خرجوشی از وی حدیث دارد و جز پسرش کس دیگر از او حدیثی نکرد. (از انساب سمعانی ).<br
خرجوشیلغتنامه دهخداخرجوشی . [ خ َ ] (اِخ ) عبدالملک بن ابی عثمان محمدبن ابراهیم خرجوشی ، مکنی به ابوسعد. وی از اهل نیشابور و امامی زاهد و فاضل بود و بمصالح مردمان قیام میکرد و میکوشید که به آنهانفعی رسد. در شهر خود از ابوعمر سلمی و جماعت کثیری حدیث شنید و آنگاه بسوی عراق و حجاز و مصر شتافت و شی
خرجوشیلغتنامه دهخداخرجوشی . [ خ َ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن جعفر... نواده ٔ ابومحمدبن عبیداﷲبن جعفر است . او ببغداد سکنی گزید و مردی ثقه و صدوق بود. از ابوعبداﷲبن خفیف شیرازی و ابوالعباس حسن بن سعد مطوعی و اسحاق بن احمد قاینی و جز اینها حدیث کرد و بسال 422 هَ .ق