جونقانواژهنامه آزاداز شهرهای استان چهار محال به معنی مکان برجسته (گونه) که به صورت معرب در زمان قاجاریه به جونقان تبدیل گشته.مردمانش قشقایی تبار و به زبان ترکی صحبت می کنند. نام شهری از توابع استان چهارمحال و بختیاری
جوانکانلغتنامه دهخداجوانکان . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از جرجان (گرگان ). ابوسعید عبدالرحمان بن حسین بن اسحاق محدث از آنجاست . رجوع به معجم البلدان شود.
زونکنفرهنگ فارسی معین(زُ کَ) [ آلما . ] (اِ.) نام تجاری وسیله ای معمولاً مقوایی و ضخیم با میله هایی فنردار، مخصوص نگه داری سندها و اوراق اداری برای پیشگیری از پراکنده شدن آن ها، پَروَندن (فره ).
جانکنلغتنامه دهخداجانکن . [ ک َ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ روح و جان . (ناظم الاطباء). || در حال نزع . کسی که جان دهد. محتضر. || مجازاً، بسیار رنج برنده . رنج و تعب بسیار برنده : بیاد لعل او فرهاد جان کن کننده کوه را چون مرد کان کن . نظامی .
راست آبلغتنامه دهخداراست آب . (اِخ ) دهی است از دهستان میزدج بخش حومه ٔ شهر کرد که در 25 هزارگزی جنوب باختری شهر کرد وکنار راه شهرکرد به جونقان واقع است . این ده در دامنه ٔ کوه واقع و آب و هوای آن معتدل است و دارای 413 سکنه میبا
چلیچهلغتنامه دهخداچلیچه . [ چ ُ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «قریه ای از قریه های چهارمحال اصفهان است ». (مرآت البلدان ج 4 ص 260). و در فرهنگ جغرافیایی آمده است : دهی از دهستان میزدج بخش حومه ٔ شهرستان شهرکرد که در <