لغتنامه دهخدا
جرانیدن . [ ج ِ دَ ](مص ) جراندن . جر دادن . (یادداشت مؤلف ). || دندان غرچه ، دندان کروچه کردن : [ خداوند علت کرم را ] نبض ضعیف گردد و اطراف و اندامها از بیرون سرد شود و اندامها در یکدیگر می خاید [ شاید: می ساید ] و می جراند و لعاب از دهان میرود. (از