حدالیلغتنامه دهخداحدالی . [ ح َ لا ] (اِخ ) نام درختی است در بادیه . (معجم البلدان ). || موضعی میان شام و بادیه ٔ کلب معروف به سماوة که از آن ِ بنی کلب است و در شعر متنبی یاد شده است . و برخی آنرا حدال بدون الف مقصوره یاد کرده اند. (معجم البدان ).
عدولیلغتنامه دهخداعدولی . [ ع َ دَ لا ] (اِخ ) دهی است به بحرین . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
عدولیلغتنامه دهخداعدولی . [ ع َ دَ لی ی ] (اِخ ) عَدول . رجوع به عدول شود. || (ع اِ) کشتیبان . (منتهی الارب ).
حدللغتنامه دهخداحدل . [ ح َ دِ ] (ع ص ) مردی که یک دوش وی افراشته تر بود از دیگر. ج ، حَدالی ̍. (منتهی الارب ).