خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
معترض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
معترض
/mo'tarez/
معنی
۱. کسی که به دیگری ایراد بگیرد و اعتراض کند؛ اعتراضکننده.
۲. (حقوق) واخواه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اعتراضکننده، اعتراضگر، ایرادگیر، خردهگیر، مخالف، معارض، منتقد، ناراضی، نارضا، واخواه
دیکشنری
objector, protester, protestor, remonstrant
-
جستوجوی دقیق
-
معترض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mo'tarez ۱. کسی که به دیگری ایراد بگیرد و اعتراض کند؛ اعتراضکننده.۲. (حقوق) واخواه.
-
معترض
واژگان مترادف و متضاد
اعتراضکننده، اعتراضگر، ایرادگیر، خردهگیر، مخالف، معارض، منتقد، ناراضی، نارضا، واخواه
-
معترض
لغتنامه دهخدا
معترض . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) اعتراض کننده . (آنندراج ). آن که اعتراض می کند. (ناظم الاطباء). آنکه بر سخن یا عقیده و عمل دیگری خرده گیرد. خرده گیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پیش آینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به ...
-
معترض
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ رِ) [ ع . ] (اِفا.)1 - اعتراض کننده . 2 - واخواه .
-
معترض
دیکشنری فارسی به انگلیسی
objector, protester, protestor, remonstrant
-
واژههای مشابه
-
معترض علیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: معترضٌعلَیه] (حقوق) mo'tarezon'ala(e)yh واخوانده.
-
معترض عنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (حقوق) mo'tarezon'anh واخواسته.
-
معترض شدن
واژگان مترادف و متضاد
اعتراض کردن، ایراد گرفتن، خرده گرفتن، انتقاد کردن، واخواهی کردن
-
آدم معترض
دیکشنری فارسی به انگلیسی
remonstrant
-
معترض شد به
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتَجَّ بِشَأْنِ ، اِحْتَجَّ ضِدَّ
-
جستوجو در متن
-
cerographer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معترض
-
proleaguer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معترض
-
protestor
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معترض