حراقتلغتنامه دهخداحراقت . [ ح ِ ق َ ] (ع مص ) سوزش و سوختگی ، مگر در کتب معتبره ٔ لغات اینطور به الف بنظر نیامده . (غیاث ). رجوع به حراقه شود.
حرقتلغتنامه دهخداحرقت . [ ح ُ ق َ ] (ع اِمص ) سوزش . سوختن : ایمن از شر نفس خود بودی در غم حرقت و عذاب جحیم . ناصرخسرو.دُرصفت از تف حرقت زرد شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 295). حرقت حُرفت ادب در او رس
حرقدةلغتنامه دهخداحرقدة. [ ح َ ق َ دَ ] (ع اِ) گره خشکنای گلو. سیبک . عقده ٔ حنجور. گره گلو. || ناقه ٔ اصیل و نجیب . ج ، حَراقِد. (منتهی الارب ).