حردالهلغتنامه دهخداحرداله . [ ح َ ل َ ] (ع اِ) قسمی از کافور. و ابن بطوطه گوید: به مُل جاوه باشد، یک درهم آن بعلت بسیاری برودت بکشد و گوید بپای نی آن خون آدمی یا فیلی خرد ریزند تا کافور در آن نی گرد شود. (ترجمه ٔ سفرنامه ٔ ابن بطوطه ص 655).
اردولهلغتنامه دهخدااردوله . [ اَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) آشی است مانند کاچی و آنرا از آرد میده پزند. (برهان قاطع). طعامی است مانند کاچی که بعربی سخینه گویند و مردم درویش میخورند. (شمس اللغات ). آردوله . آردهاله .