حرردیکشنری عربی به فارسیتطهير کردن , حذف کردن , تصفيه ء اخلا قي کردن , روشنفکر کردن , سخاوتمند شدن , ازاديخواه کردن , ازاد کردن , رفع ممانعت کردن , رها کردن , تجزيه کردن
حریرلغتنامه دهخداحریر. [ ح َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کرند به قصرشیرین . دامنه و سردسیر است و 28 تن سکنه ٔ مسلمان دارد. زبانشان کردی و فارسی است . آب از سراب محلی و محصول آن غلات ، حبوبات ، صیفی ، لبنیات ، انگور، توتون ، چغندر قند و مختصر میوه جا
هریرلغتنامه دهخداهریر. [ هََ ] (اِخ ) بقول ابن الندیم یکی از بلغای عشره ٔ ناس است . (یادداشت به خط مؤلف ).
حررهلغتنامه دهخداحرره . [ح َرْ رَ رَ هو ] (ع جمله ٔ فعلیه ) نویسندگان کتب فارسی در پایان نوشته ٔ خویش آنرا بکار برند، و پس از آن نام خویش نویسند. نوشت آنرا... تحریر کرد آنرا...
حررهلغتنامه دهخداحرره . [ح َرْ رَ رَ هو ] (ع جمله ٔ فعلیه ) نویسندگان کتب فارسی در پایان نوشته ٔ خویش آنرا بکار برند، و پس از آن نام خویش نویسند. نوشت آنرا... تحریر کرد آنرا...
محررلغتنامه دهخدامحرر. [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تحریر. آزاد شده . (غیاث ) (آنندراج ). عبد محرر، بنده ٔ آزادشده . آزادکرده . آزاد. || نوشته شده . (غیاث ). نوشته شده و مکتوب و مرقوم و نگاشته شده . (ناظم الاطباء). || نسختی مکتوب از روی نسختی دیگر. (یادداشت مرحوم دهخدا). || مقدس و تق
محررلغتنامه دهخدامحرر. [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) آزادکننده ٔ بنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آزادی دهنده . (ناظم الاطباء). || کسی که نامزد میگردد برای خدمت مسجد وعبادت خدای تعالی . || آنکه پاک میکند کلام را از حشو و زوائد. (ناظم الاطباء). آنکه پاک کند کلام را از حشو و زوائد. (آنندراج ). || آن
محررلغتنامه دهخدامحرر. [ م ُح َرْ رَ ] (ع اِ) نوعی از ماران است . قسمی از مار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
احول محررلغتنامه دهخدااحول محرر. [ اَ وَ ل ِ م ُ ح َرْ رِ ] (اِخ ) نام خوشنویسی بعهد برامکه و از برکشیدگان آنان . او آشنا باشکال خط و مبین رسوم و قوانین آن بود. و خط را بانواعی بخش کرد و نامه هاکه از سوی خلیفه بپادشاهان در طومارها فرستادندی بخط او بود. (از ابن الندیم ). رجوع به احمد محرر شود.