حزنی گنابادیلغتنامه دهخداحزنی گنابادی . [ ح ُی ِ گ ُ ] (اِخ ) شاعری از جنابذ است . آذر گوید: اوقات به تجارت میگذرانید و در شعر طبع خوش داشت . (آتشکده ٔ آذر ص 72). و در مجمعالخواص ص 262 حزینی آمده است .
حزنیلغتنامه دهخداحزنی . [ ح َ زَ ] (ع ص نسبی ) منسوب به حزن ؛ بعیر حزنی ، شتر که در زمین درشت چرا کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
پاجنگلغتنامه دهخداپاجنگ . [ ج َ ] (اِ مرکب ) دریچه ای کوچک باشد در کوشک چنانکه به یک چشم از اوبیرون نگرند. || در لهجه ٔ شهمیرزاد، بز چهار و پنج ساله ٔ خصی کرده که شبانان آنرا فربه کنند وتوشه ٔ خود بر آن نهند و همواره در میان گله باشد.
ازنیلغتنامه دهخداازنی . [ اَ زَ نی ی ] (ص نسبی ) منسوب به ذویَزَن . یَزَنی . یزانی . ازانی . - رمح ازنی ؛ نیزه ٔ راست منسوب بذی یزن ، و هو ملک من ملوک حمیر. (مهذب الاسماء).
حزنیلغتنامه دهخداحزنی . [ ح َ زَ ] (ع ص نسبی ) منسوب به حزن ؛ بعیر حزنی ، شتر که در زمین درشت چرا کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
حزنیلغتنامه دهخداحزنی . [ ح َ زَ ] (ع ص نسبی ) منسوب به حزن ؛ بعیر حزنی ، شتر که در زمین درشت چرا کند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
جحزنیلغتنامه دهخداجحزنی . [ ج َ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به جحزن که قریه ای است در سه فرسخی سمرقند. (الانساب سمعانی ).