حسبلغتنامه دهخداحسب .[ ح َ س َ ] (حرف اضافه ) برحسب . به حسب . برطبق . مطابق . بروفق . به دستور. بنابر. موافق . حَسب : و بر حسب واقعه گویان . (گلستان ).سیر سپهر و دور قمر را چه اختیاردر گردشند برحسب اختیار دوست .حافظ.
حسبلغتنامه دهخداحسب . [ ح َ ] (ع مص ) شمردن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). شمار. (منتهی الارب ). عدد. || مرده را در کفن پیچیده در گور کردن و یا دفن کردن مرده در سنگستان . (منتهی الارب ).
جانی اختاجیلغتنامه دهخداجانی اختاجی . [ اَ ] (اِخ ) از امرا و مقربان دربار غازان خاتون است که حسب الامر (پادشاه ) جهت احضار آلافرنک و پیروان او که به فتنه انگیزی مشتغل شده بودند به تبریز فرستاده شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 157).
زرگرلغتنامه دهخدازرگر. [زَ گ َ ] (اِخ ) خلیل ... در رشت صرافی می کرد و بخدمت جمشیدخان تردد داشت . حسب الامر، جمشیدنامه را نوشت ولی شهرت نیافت . این ابیات از آن کتاب است : ز بسیاری نیزه داران جنگ هوا بر سنین و سنان گشت تنگ نمایان ز قربان کمان در جدال چو
پیرمحمدلغتنامه دهخداپیرمحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن جهانگیربن امیرتیمور گورکان (امیرزاده ) نواده ٔ تیمور و جانشین و ولیعهد وی . (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 426 - 566 شود). و صاحب قا
خفی علائیلغتنامه دهخداخفی علائی . [ خ ُف ْ فی ی ِ ع َ ] (اِخ ) نام کتاب مختصریست در طب که صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی برای سلطان علاءالدوله نوشت . (یادداشت بخط مؤلف ). در حواشی چهارمقاله ٔ عروضی ص 71 آمده است : کتابی است مختصر در طب بزبان پارسی تألیف زین الدین اسماع
حسبفرهنگ فارسی عمید۱. حسب حال.۲. با «ال» (حرف تعریف عربی) بهصورت ترکیب با بعضی کلمات عربی به کار میرود: حسبالاجازه، حسبالاستحقاق، حسبالاشاره، حسبالامر، حسبالحکم، حسبالعاده، حسبالمعمول، حسبالوظیفه، حسبالوعده.۳. بهصورت پیشوند اضافه با بعضی کلمات فارسی ترکیب شده و «ال» (حرف تعریف عربی) بر مضافالی
حسبلغتنامه دهخداحسب .[ ح َ س َ ] (حرف اضافه ) برحسب . به حسب . برطبق . مطابق . بروفق . به دستور. بنابر. موافق . حَسب : و بر حسب واقعه گویان . (گلستان ).سیر سپهر و دور قمر را چه اختیاردر گردشند برحسب اختیار دوست .حافظ.
حسبلغتنامه دهخداحسب . [ ح َ ] (ع مص ) شمردن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). شمار. (منتهی الارب ). عدد. || مرده را در کفن پیچیده در گور کردن و یا دفن کردن مرده در سنگستان . (منتهی الارب ).
حسبلغتنامه دهخداحسب . [ ح َ ] (ق ) فقط. تنها. منحصراً. انحصاراً. بس ، بسنده . کافی . بس و بس : دل جای تو شد حسب ببر زانکه دراین دل یا زحمت ماگنجد یا نقش خیالت . سنائی .ای شاه جهان ملک جهان حسب تراست وز دولت و اقبال شهی کسب ترا
حسبلغتنامه دهخداحسب .[ ح َ س َ ] (حرف اضافه ) برحسب . به حسب . برطبق . مطابق . بروفق . به دستور. بنابر. موافق . حَسب : و بر حسب واقعه گویان . (گلستان ).سیر سپهر و دور قمر را چه اختیاردر گردشند برحسب اختیار دوست .حافظ.
حسبلغتنامه دهخداحسب . [ ح َ ] (ع مص ) شمردن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). شمار. (منتهی الارب ). عدد. || مرده را در کفن پیچیده در گور کردن و یا دفن کردن مرده در سنگستان . (منتهی الارب ).
حسبلغتنامه دهخداحسب . [ ح َ ] (ق ) فقط. تنها. منحصراً. انحصاراً. بس ، بسنده . کافی . بس و بس : دل جای تو شد حسب ببر زانکه دراین دل یا زحمت ماگنجد یا نقش خیالت . سنائی .ای شاه جهان ملک جهان حسب تراست وز دولت و اقبال شهی کسب ترا