حسیلةلغتنامه دهخداحسیلة. [ ح َ ل َ ] (ع ص ، اِ) خرمای خشک تباه که شیرین نشود. || مردم فرومایه . حسیل . || گوساله . ج ، حسیل .
حسیلةلغتنامه دهخداحسیلة. [ ح ُ س َ ل َ ] (اِخ ) کوههای چنداست از ضباب نزدیک رمل الغضا. رجوع به حَسَلات شود.
حصلةلغتنامه دهخداحصلة. [ ح َ ص َ ل َ ] (ع اِ) یکی حصل ، یعنی یک غوره ٔ خرما یا یک شکوفه ٔ زرد خرما. (ناظم الاطباء).
محصلهلغتنامه دهخدامحصله . [ م ُ ح َص ْ ص ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) در تداول فارسی ، متعلمه . (یادداشت مرحوم دهخدا). دختر یا زنی که به تحصیل علم و ادب اشتغال دارد. دانشجوی دختر. دختر یا زن دانشجو. طالب علمی که زن یا دختر باشد. ج ، محصلات .
محصلهفرهنگ فارسی معین(مُ حَ صَّ لَ یا لِ) [ ع . محصلة ] 1 - (اِمف .) مؤنث محصل ، حاصل کرده شده . 2 - نتیجة کلام ، ماحصل .