حطیطیلغتنامه دهخداحطیطی . [ ح ِطْ طی طی ی ] (ع اِ) حطة. رجوع به حطة شود. || مرد ریز و خرد. (منتهی الارب ).
حثیثیلغتنامه دهخداحثیثی . [ ح ِث ْ ثی ثا ] (ع مص ) حضیضی . برآغالیدن . اسم است افژولیدن را. (منتهی الارب ).
زوبینیhastateواژههای مصوب فرهنگستانویژگی بخش یا اندامی در گیاهان که تقریباً تا قاعده سهگوش باشد و بعد ناگهان به سمت دو لَپ جانبی عمود بر محور اصلی پهن شود متـ . زوبینشکل hastiform
اثاثیلغتنامه دهخدااثاثی . [ اَ ثی ی ] (اِخ ) نامی از نامهای اسبان و از جمله نام اسب پسران حارث بن مالک بن عمرو که ایشان را حبطات گفتندی . || (ع اِ) دیگدان . اثافی ّ.