حملةلغتنامه دهخداحملة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) آهنگ بر دشمن در جنگ . (منتهی الارب ). صولت : بهر حمله ای قارن رزم سازبیفکند صد گرد گردن فراز.فردوسی .بیک حمله از جایشان بگسلدچو بگسستشان بر زمین کی هلد. فردوسی .</
حملةلغتنامه دهخداحملة. [ ح ِم ْ / ح ُ ل َ ] (ع مص ) نقل کردن و رفتن از جایی بجایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حملةدیکشنری عربی به فارسیزمين مسطح , جلگه , يک رشته عمليات جنگي , لشکرکشي , مبارزه انتخاباتي , مسافرت درداخل کشور
حملهلغتنامه دهخداحمله . [ ح َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حامل : حملةالعرش ؛ بردارندگان عرش . (مهذب الاسماء). حمله ٔ قرآن : اشراف امتی حملة القرآن .
حملیةلغتنامه دهخداحملیة. [ ح َ لی ی َ ] (ص نسبی ) تأنیث حملی . قضیه ٔ حملیه . رجوع به حملی و رجوع به قضیه شود.
حمیلةلغتنامه دهخداحمیلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) دوال شمشیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کل و سربار. (اقرب الموارد). گران . (منتهی الارب ). هو حمیلة علینا؛ او گران و مانند عیال است بر ما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
یعملةلغتنامه دهخدایعملة. [ ی َ م َ ل َ ] (ع ص ) مؤنث یعمل . ج ، یعملات . (منتهی الارب ). ماده شتر برگزیده ٔ استوار بر کار. ج ، یعملات . (ناظم الاطباء). شترماده ٔ قوی . (یادداشت مؤلف ). آن شتر که کار را شاید. (مهذب الاسماء). || (اِخ ) یعملة یا یوم یعملة؛از روزهای عرب است . (از منتهی الارب ) (
هملعلغتنامه دهخداهملع. [هََ م َل ْ ل َ ] (ع ص ) مرد سخت نیک تیزرو که گام سخت زند جهت چستی . || مرد سخت گریز خبیث . || مرد بی وفا که بر یک جهتی برادری نپاید. || شتر تیزرو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
دائره ٔ حملةالثدیلغتنامه دهخدادائره ٔ حملةالثدی . [ ءِ رَ / رِ ی ِ ح َ م َ ل َ تُث ْ ث َدْی ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ستاره ٔ سرپستان . طوق سیاه یا قهوه ای رنگ پیرامون دگمه ٔ پستان .
دحملةلغتنامه دهخدادحملة. [ دَ م َ ل َ ] (ع مص ) غلطانیدن چیزی را بر زمین . || گذاشتن قوم را برابر شدگان به زمین افتاده و پامال . || (ص ) زن لاغر فروهشته پوست . (منتهی الارب ). || زن دفزک نازک اندام . از لغات اضداد است . (منتهی الارب ).