مادۀ عملآورcuring agent 2واژههای مصوب فرهنگستانمادهای که برای عملآوری مواد غذایی به کار میرود، مانند نمک طعام، نیتراتها، نیتریتها، شکر و ادویه
عملگرoperator 1واژههای مصوب فرهنگستاننگاشتی از یک مجموعه بر مجموعۀ دیگر که هریک از آنها دارای ساختار معینی هستند
مهاجرفرهنگ مترادف و متضاد۱. رحیل، کوچنده، کوچکننده، کوچگر، هجرتکننده، مسافر ≠ مقیمصفت اشغالگر، حملهور، متهاجم، یورشگر ۲. خشونتطلب ≠ مدافع