هائیتیلغتنامه دهخداهائیتی . (اِخ ) یکی از کشورهای آنتیل بزرگ به مشرق کوبا بین 17 درجه و 39 دقیقه و 19 درجه و 57 دقیقه و 30 ثا
عاتیلغتنامه دهخداعاتی . (ع ص ) (از: عتو). متکبر و از حد درگذرنده . (آنندراج ). || مردی درشونده در فساد که پند هیچکس نپذیرد. (مهذب الاسماء).
حیاتیدیکشنری فارسی به انگلیسیarterial, critical, crucial, exigent, fateful, grave, obbligato, overbearing, seminal, subsistence, vital
پیرحیاتیلغتنامه دهخداپیرحیاتی . [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع در14 هزارگزی شمال باختر کرمانشاه و یک هزارگزی جنوب شوسه ٔ کردستان . شمال قره سو. دشت ، سردسیر، دارای 70 تن سکنه . آب آن از قره سو
پیرحیاتیلغتنامه دهخداپیرحیاتی . [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیمله ٔ بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد. واقع در 2 هزارگزی شمال باختری خرم آباد و واقع در 2 هزارگزی شمال باختری راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه . کوهستانی ، معتدل ، مالاریا
پیرحیاتیلغتنامه دهخداپیرحیاتی . [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان ماهیدشت پائین بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع در یک الی سه هزارگزی شمال باختر رباط ماهیدشت ، کنار رودخانه ٔ مرک . دشت ، سردسیر، دارای 150 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ مرک . محصول آن غلات و حبوبات و صیفی
قشلاق پیرحیاتیلغتنامه دهخداقشلاق پیرحیاتی . [ ق ِ ح َ ] (اِخ )دهی از دهستان سامن شهرستان ملایر واقع در 9 هزارگزی جنوب ملایر و 6 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ ملایر به بروجرد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ
میرحیاتیلغتنامه دهخدامیرحیاتی . [ ح َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل بیرانوند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 67). رجوع به بیرانوند شود.