نعومتلغتنامه دهخدانعومت . [ ن ُ م َ ] (ع مص ) نعومة. رجوع به نعومة شود. || (اِمص ) نرمی . استرخاء. نرمی و نازکی . (یادداشت مؤلف ).
نوآمدلغتنامه دهخدانوآمد. [ ن َ / نُو م َ ] (ن مف مرکب ) نوآمده . تازه وارد. || نوزاد. (یادداشت مؤلف ) : فریدون چو روشن جهان را بدیدبه چهر نوآمد یکی بنگرید. فردوسی .پیش بین دختر نوآمد من دید کآف