لغتنامه دهخدا
حیدرکلیج . [ ح َ دَ ؟ ] (اِخ ) کلوچه ای . مجمع الخواص نام او و ابیاتی از وی را آورده است . و نیز از اوست :دلا مجنون صفت خود را خلاص از قید عالم کن ره صحرای محنت گیر و رو در وادی غم کن .درد و غمت که بهر دل ریش مرهمندیاران همنشین و رفیقان همدمند.رجوع به مجال