خارهای جهان تیز کردنلغتنامه دهخداخارهای جهان تیز کردن . [ ی ِ ج َ ک َدَ ] (مص مرکب ) و همچنین سر خارهای جهان تیز کردن بخود گمان کارهای عمده داشتن . (آنندراج ) : گلها براحتش نتواند برآمدن گیرم که خارهای جهان تیز کرده است . میریحیی شیرازی (از آنندراج ).
خیرةالغتنامه دهخداخیرةا. [ خ َ رَ تُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) برگزیده ٔ خدای . (یادداشت مؤلف ). || نام مردمان است ، اسم است که بر مردان گذارند.
خیره خیرهلغتنامه دهخداخیره خیره . [ رَ / رِ رَ / رِ ] (ق مرکب )بیهوده . بی جهت . بی تقریب . بی دلیل بی علت : ای کرده خیره خیره ترا حیران چون خویشتن معطل و حیرانی . ناصرخسرو.</p
خپارهلغتنامه دهخداخپاره . [ خ َ رَ/ رِ ] (ص ) چست . چالاک . تیزرو. تیزدست . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 379). جلد. تند. سریع در امور.
خورچهلغتنامه دهخداخورچه . [ خُرْ چ ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان فراهان بالای بخش فرمهین شهرستان اراک ، واقع در 13هزارگزی خاور فرمهین . این دهکده کوهستانی و سردسیر و 173 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و بنشن و پنب