خلبوصلغتنامه دهخداخلبوص . [ خ َ ل َ ] (ع اِ) مرغی همرنگ گنجشک و کوچکتر از آن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ).
خلبیسلغتنامه دهخداخلبیس . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) پراگنده به هر سوی . در منتهی الارب ذیل کلمه ٔ خلابیس آمده است که این کلمه مفرد ندارد و اگر مفرد داشته باشد مفرد آن «خلبیس » است . رجوع به «خلابیس » در این لغت نامه شود.
خلبوسواژهنامه آزادخلبوس بر وزن ملموس به معنای درهم و برهم.هر چیزی که مخلوطی از چیزهای مختلف بشود یا باشد.
خلابشلغتنامه دهخداخلابش . [ خ َ ب َ ] (اِ) نوکر و ملازم و مرسوم خوار بزبان مردم گیلان . (برهان قاطع).
خلابسلغتنامه دهخداخلابس . [ خ َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) باطل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).