خامطلغتنامه دهخداخامط. [م ِ ] (ع ص ) خوشبو. منه : لبن خامط؛ شیر خوشبوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سقاء خامط؛ خیک خوشبوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شیر یا خیکی که بوی نبق و سیب گرفته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
خامدلغتنامه دهخداخامد. [ م ِ ] (ع ص ) مرده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ، خامدون ، خامدین : ان کانت اِلا صیحةً واحدةًفاذا هم خامدون . (قرآن 29/36). فَمازالت تلک دعویهم حتی جعلنا هم حصیداً خامدین . (قرآن 15/
خامدفرهنگ مترادف و متضاد۱. خمود ≠ پرتحرک، انرژیک ۲. آرمیده، خاموش، خموش، بیحرف، صامت ساکت ۳. ایستا، بیجنبش، بیحرکت، بیتحرک، ساکن ≠ پویا، پرتحرک
خامطبعفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیتجربه، نامجرب، خامدست، ناآزموده، مبتدی ≠ مجرب ۲. ابله، احمق، جاهل، کودن، نادان ≠ عاقل
بریان کنندهلغتنامه دهخدابریان کننده . [ ب ِرْ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) برشته کننده . حانذ. خامط. خَمّاط.(منتهی الارب ). و رجوع به بریان و بریان کردن شود.
خامطبعفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیتجربه، نامجرب، خامدست، ناآزموده، مبتدی ≠ مجرب ۲. ابله، احمق، جاهل، کودن، نادان ≠ عاقل