خامکارلغتنامه دهخداخامکار. (ص مرکب )آنکه بی تجربه و بی وقوف است . چون : ای خامکار نابخردی تا چند؟ || آنکه کارش ساخته نشود و ناتمام بماند. (آنندراج ). بی هنر. ناتجربه کار. (آنندراج ). کارناآزموده . بی وقوف . بی تجربه . (ناظم الاطباء). نعت است مر کسی را که بی وقوف و بی تجربه باشد <span class="hl"
خامکاریلغتنامه دهخداخامکاری . (حامص مرکب ) بی ربطی در کار و عمل . خام دستی . بی وقوفی . کودنی . (ناظم الاطباء). عمل خامکار : ازخامکاری خوی او افغان کنم در کوی اوگر شحنه ٔ بدگوی او در حلقم افغان نشکند. خاقانی .خوی او از خامکاری کم نکرد
خامکاریلغتنامه دهخداخامکاری . (حامص مرکب ) بی ربطی در کار و عمل . خام دستی . بی وقوفی . کودنی . (ناظم الاطباء). عمل خامکار : ازخامکاری خوی او افغان کنم در کوی اوگر شحنه ٔ بدگوی او در حلقم افغان نشکند. خاقانی .خوی او از خامکاری کم نکرد
awkwardدیکشنری انگلیسی به فارسیبی دست و پا - به شکلی نامناسب، بی دست و پا، زشت، ناشی، غیر استادانه، بی لطافت، خامکار، سرهم بند، غیر ماهر
صعبدیکشنری عربی به فارسیدشوار , پر زحمت , پرالتهاب , صعب الصعود , خامکار , زشت , بي لطافت , ناشي , سرهم بند , غير استادانه , سخت , مشکل , سخت گير , صعب , گرفتگير , باريک بين , مشکل پسند , بيزار , داد وبيداد کن (براي چيزهاي جزءي) , ايراد گير
خامکاریلغتنامه دهخداخامکاری . (حامص مرکب ) بی ربطی در کار و عمل . خام دستی . بی وقوفی . کودنی . (ناظم الاطباء). عمل خامکار : ازخامکاری خوی او افغان کنم در کوی اوگر شحنه ٔ بدگوی او در حلقم افغان نشکند. خاقانی .خوی او از خامکاری کم نکرد