خبارهلغتنامه دهخداخباره . [ خ َ رَ / رِ ] (ص ) چست و چالاک و جلد و هوشیار در کارها. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ ضیاء) (از انجمن آرای ناصری ). گربز. باهوش . ج ، خبارگان : برفت بردمشا
خبارهفرهنگ فارسی عمیدجست و چالاک؛ چابک و زرنگ: ◻︎ فلک روغنگری گشتهست بر ما / به کار خویش در جلد و خباره (ناصرخسرو: ۴۶۰).
خبورهلغتنامه دهخداخبوره . [ خ َ رَ / رِ ] (ص ) محکم . استوار. خبوک . خَبرِه ، خَبوِه . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
خبورةلغتنامه دهخداخبورة. [ خ ُ رَ ] (ع مص ) خبردادن . || اخبرت اللقحة؛ یافتم لقحه را بسیار خیر. (ناظم الاطباء).
خبارةلغتنامه دهخداخبارة. [ خ َ رَ ] (ع اِ) واحد «خبار» است . رجوع به «خَبار» شود. || (مص ) ناظم الاطباء آنرا مصدر دیگر خَبُر می آورد .
خبیورهلغتنامه دهخداخبیوره . [ خ َ رَ ] (اِ) سامان کار. || جمع حساب . || توده ٔ ریگ . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به خبیره شود.
خباریلغتنامه دهخداخباری . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خَبراء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(البستان ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (تاج العروس ).
خبارةلغتنامه دهخداخبارة. [ خ َ رَ ] (ع اِ) واحد «خبار» است . رجوع به «خَبار» شود. || (مص ) ناظم الاطباء آنرا مصدر دیگر خَبُر می آورد .
خبیرلغتنامه دهخداخبیر. [ خ َ ] (ع ص ) سنجیده . سامان کار. کارسازی کرده . ساخته و مهیا گردانیده . (از برهان قاطع). خباره . خبیره . خبره . || پیچیده . (از برهان قاطع). || آگاه . دانا. باخبر. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). واقف . مطلع : هوالحکیم الخبیر.(قرآن