خبررسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ان، مخبر، خبرنگار، آگاهیدهنده نقال، راوی، فرستاده، سخنگو، گوینده، مسئولروابط عمومی شاهد، منبع آگاه مبشر، متکلم
خبرپرسانلغتنامه دهخداخبرپرسان . [ خ َ ب َ پ ُ ] (ق مرکب ) درحال پرسیدن خبر. در حال کسب اطلاع کردن : جنیبت را بیک منزل نمی ماندخبرپرسان خبرپرسان همی راند. نظامی .|| (نف مرکب ) پرسنده های خبر. کسب اطلاع کننده های از خبر.
سامانۀ خبررسانیnews feed 2واژههای مصوب فرهنگستانسامانهای رایانهای که رشتهای از اخبار را از منابع مختلف گرد میآورد و برای مشترکان خود ارسال میکند
سامانۀ خبررسانیnews feed 2واژههای مصوب فرهنگستانسامانهای رایانهای که رشتهای از اخبار را از منابع مختلف گرد میآورد و برای مشترکان خود ارسال میکند
ایلماواژهنامه آزاد(ترکی) ماه ایل، کوچ عشایر. (کردی) قاصد، پیک، خبررسان. (کردی؛ ایلام) قاصد، پیک، خبر رسان. (ترکی) ماه ایل، کوچ عشایر. || (کردی کلهری) قاصد، پیک، خبررسان.