خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ ُ ] (ع ص ) عالم بخبر. مطلع. خبردار. واقف . دانا. (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ ُ ] (ع مص ) مصدر دیگری است در خِبر و آن علم بحقیقت چیزی پیدا کردن . (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). «ما لی به خبر». (از اقرب الموارد) : بکنم هرچه بدانم که دروخیرست نکنم آنچه بدانم که نمیدانم . <p
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ َ ] (ع مص ) شیار کردن زمین برای زراعت . (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط). || امتحان کردن . آزمودن . (از معجم الوسیط). آگاهی به چیزی یافتن . (معجم الوسیط) (منتهی الارب ). || خبر کسی را راست یافتن . || طعام را چرب کردن . (از معجم الوسیط).
خبر رسانیدنلغتنامه دهخداخبر رسانیدن . [ خ َ ب َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) خبری به دیگری رساندن . خبری را برای کسی نقل کردن . اِنهاء. || خبرچینی کردن . نمامی کردن . دیگری را از خبری واقف کردن تا میانه ای بهم خورد. رجوع به خبر رساندن شود.
معلوماتدیکشنری عربی به فارسیاطلا ع , اخبار , مفروضات , اطلا عات , سوابق , معلومات , اگاهگان , پرسشگاه , استخبار , خبر رساني
دیوار چینواژهنامه آزاددیوار چین طولانی ترین و بزرگترین سازه مهندسی تدافعی نظامی از لحاظ زمان ساخت در جهان است. این دیوار در نقشه جغرافیایی چین ۷۰۰۰ کیلومتر امتداد یافته است. این اثر در سال ۱۹۸۷ در فهرست میراث جهانی ثبت شد. تاریخ ساخت دیوار چین به قرن پنجم تا هشتم قبل از میلاد باز می گردد. حکومت وقت چین برای جلوگیری از ح
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ ُ ] (ع ص ) عالم بخبر. مطلع. خبردار. واقف . دانا. (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ ُ ] (ع مص ) مصدر دیگری است در خِبر و آن علم بحقیقت چیزی پیدا کردن . (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). «ما لی به خبر». (از اقرب الموارد) : بکنم هرچه بدانم که دروخیرست نکنم آنچه بدانم که نمیدانم . <p
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ َ ] (ع مص ) شیار کردن زمین برای زراعت . (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط). || امتحان کردن . آزمودن . (از معجم الوسیط). آگاهی به چیزی یافتن . (معجم الوسیط) (منتهی الارب ). || خبر کسی را راست یافتن . || طعام را چرب کردن . (از معجم الوسیط).
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ َ ب َ ] (ع اِ) آگاهی . آگهی . اطلاع . وقوف . (از ناظم الاطباء) : خبر شد ورا زآنکه افراسیاب چو کشتی برآمد ابر روی آب . فردوسی .چو اندر نصیبین خبر یافتندهمه جنگ را تیز بشتافتند. فرد
حجیة خبرلغتنامه دهخداحجیة خبر. [ ح ُج ْ جی ی َ ت ِ خ َ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بحثی از اصول فقه است که آیاخبر واحد و یا خبر متواتر حجت است یعنی دلیلیت داردیا نه . رجوع به خبر و خبر واحد و خبر متواتر شود.
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ ُ ] (ع ص ) عالم بخبر. مطلع. خبردار. واقف . دانا. (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ ُ ] (ع مص ) مصدر دیگری است در خِبر و آن علم بحقیقت چیزی پیدا کردن . (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). «ما لی به خبر». (از اقرب الموارد) : بکنم هرچه بدانم که دروخیرست نکنم آنچه بدانم که نمیدانم . <p
خبرلغتنامه دهخداخبر. [ خ َ ] (ع مص ) شیار کردن زمین برای زراعت . (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط). || امتحان کردن . آزمودن . (از معجم الوسیط). آگاهی به چیزی یافتن . (معجم الوسیط) (منتهی الارب ). || خبر کسی را راست یافتن . || طعام را چرب کردن . (از معجم الوسیط).