خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خبیص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خبیص
/xabis/
معنی
نوعی حلوا که از خرما و روغن تهیه میشد؛ آفروشه؛ افروشه.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خبیص
لغتنامه دهخدا
خبیص . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اربعه پایین (سفلی ) بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد فارس ، واقع در 44 هزارگزی جنوب فیروزآباد کنار راه مالرو فیروزآباد به قیر و کازرین . این ناحیه در دامنه ٔ کوهسار واقع و گرمسیری و مالاریایی است و دارای 165 تن سکنه...
-
خبیص
لغتنامه دهخدا
خبیص . [ خ َ ] (اِخ ) نام بلوکی است بشرقی شهر کرمان و در شمال و شرق خبیص کویر لوت و بجانب جنوبش نرماشیر و بم قرار دارد، هوای آن بسیار گرم است و نام جدید آن شهداد میباشد. یاقوت در وصف آن آرد: خبیص مدینتی است بکرمان و حصنی صاحب درختان خرما. آب آن از قن...
-
خبیص
لغتنامه دهخدا
خبیص . [ خ َ ] (ع اِ) افروشه و آن حلوایی است از خرما و روغن . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (تاج العروس ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حلواء سفید. حلواء خانگی ٔ افروشه . (از مقدمة الادب زمخشری ). نام حلوایی است که از آرد و ...
-
خبیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xabis نوعی حلوا که از خرما و روغن تهیه میشد؛ آفروشه؛ افروشه.
-
واژههای مشابه
-
خبیص البیض
لغتنامه دهخدا
خبیص البیض . [ خ َ صُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) خاگینه . در تحفه آمده است : خبیص البیض را بفارسی خاگینه گویندو با سبزیها کوکو نامند کثیرالغذا و دیرهضم و مسدد و مولد خلط غلیظ و با دارچین و خولنجان و ادویه ٔ باهیه مقوی باه است . (از تحفة المؤمنین حکیم مؤ...
-
واژههای همآوا
-
خبیث
لغتنامه دهخدا
خبیث . [ خ ِب ْ بی ] (ع ص ) پرخُبث . زشتکار. (از اقرب الموارد) (متن اللغة). ج ، خبیثون ، خبیثین .
-
خبیث
لغتنامه دهخدا
خبیث . [ خ َ ] (ع ص ) پلید. ناپاک .ضد طیب . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (متن اللغة). ج ، خُبُث ، خُبَثاء، اَخباث ، خَبَثَه ،خَبیثون . جج ، اخابیث : قل لایستوی الخبیث والطیب ولو اعجبک کثرة الخبیث . (قرآن 100/5). ماکان اﷲ لیذر المؤم...
-
خبیس
لغتنامه دهخدا
خبیس . [ خ َ] (ص ) ظریف . خوش طبع. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ).
-
خبیث
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدخواه، بدذات، بدطینت، بدسرشت، بدکار، بدمنش، بدنیت، ناکس، پستفطرت، بدنهاد ≠ خوشطینت ۲. شرور، شریر ۳. قبیح، مستهجن ۴. پلید، ناپاک، نجس ≠ پاک ۵. پست، سفله، فرومایه ۶. بدکار، زشتکار
-
خبیث
فرهنگ واژههای سره
ناپاک، پلید
-
خبیث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xabis پلید؛ بدذات.
-
خبیث
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (ص .) 1 - پلید، ناپاک . 2 - بد سیرت . ج . خبثاء.
-
خبیث
دیکشنری فارسی به انگلیسی
black, caitiff, dark, demoniac, devil, evil, evildoer, fiendish, foul, godless, malign, mean, perverse, reprobate, rotten, scamp, snaky, unhappy, unholy, unnatural, vicious, villainous, wicked