خرمن خرمنلغتنامه دهخداخرمن خرمن . [ خ ِ / خ َ م َ خ ِ / خ َ م َ ] (ق مرکب ) کنایه از زیادی است . کنایه از مقدار فراوان می باشد : جوجو ستد آنچه دادش ایام خرمن خرمن همی سپارد.خاق
خرمانلغتنامه دهخداخرمان . [ خ ُ ] (اِخ ) نام کوهی است در هشت میلی بقعه ای که حجاج بیت اﷲ از طریق عراق بدانجا احرام می بندند. (از معجم البلدان ).
خرمانلغتنامه دهخداخرمان . [ خ ُ ] (ع اِ) کذب . دروغ . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). منه : جاء فلان بالخرمان .
خرمائیانArecaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از خرماسانان، بهصورت درخت یا درختچه، با ساقۀ بدون شاخه و غالباً استوانهای متـ . نخلیان Palmaceae, Palmae