خروطلغتنامه دهخداخروط. [ خ َ ] (ع ص ، اِ) ستور سرکش که رسن از دست کشنده درگسلاند و راه خود گیرد. ج ، خُرط. || زن فاجره . || کسی که بنادانی و بی تجربتی بکاری درآید بی دریافت انجام . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
خرپوتلغتنامه دهخداخرپوت . [ خ َ ] (اِخ ) نام دیگر «حصن زیاد» و «خرتبرت » و این نام امروز بر «حصن زیاد» اطلاق میشود. رجوع به خرتبرت شود.
چخرودلغتنامه دهخداچخرود. [ چ َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از قلاع بندپی مازندران است ، واقع در لموکلا، که از گچ و آجر ساخته شده ، حمام و حوضی دارد وآثار آن در قله ٔ کوه باقی است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 214).
خرودلغتنامه دهخداخرود. [ خ َ ] (ع ص ) زن دوشیزه . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || زن شرمگین پست آواز که همیشه پنهان ماند. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). ج ، خُرُد.
خروطةلغتنامه دهخداخروطة. [ خ َرْ وَ طَ ] (ع اِ) نوعی از طیور است . شاید معرب خَرْبَط باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خروطةلغتنامه دهخداخروطة. [ خ َرْ وَ طَ ] (ع اِ) نوعی از طیور است . شاید معرب خَرْبَط باشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
زخروطلغتنامه دهخدازخروط. [ زُ ] (ع ص ) شتر کلانسال . (منتهی الارب ) (از محیط المحیط) (از متن اللغة). شتری سالدار و پیر. (از ترجمه ٔ قاموس ).
مخروطلغتنامه دهخدامخروط.[ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) ناقه ٔ تیزرو. (منتهی الارب ) . شتر تیزرو. (ناظم الاطباء).
اعداد مخروطلغتنامه دهخدااعدادمخروط. [ اَ دِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عددهای مخروط. آن است که از مثلث های متوالی گرد هم پدید آید. بیرونی آرد: هر گاه که مثلث های متوالی گرد همی کنی از آن عددها آید همچون حسک و بهندوی سنکلت خوانند. و نخستین مخروط یکی است چون یکی را بر مثلث دوم نهی جمله ٔ او <span
آبگینه ٔ مخروطلغتنامه دهخداآبگینه ٔ مخروط. [ ن َ / ن ِ ی ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آبگینه ٔ تراشیده . بلور تراش خورده : و از بغداد جامه های پنبه و ابریشم و آبگینه های مخروط و آلتهای مدهون خیزد. (حدودالعالم ).
مخروطدیکشنری عربی به فارسیمخروط , ميوه کاج , هرچيز مخروطي ياکله قندي , مخروطي شکل کردن , قيف(براي بستني قيفي)