خشوملغتنامه دهخداخشوم . [ خ ُ ] (ع مص ) فراخ بینی گردیدن . ((از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). رجوع به خشم شود.
خیشوملغتنامه دهخداخیشوم . [ خ َ ] (ع اِ) بینی . || بن بینی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). بیخ بینی ، اقصای انف . (یادداشت مؤلف ). || اندرون بینی . (زمخشری ) (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || پرده ٔ دماغ . (ملخص اللغات حسن خطیب ). استخوان بینی . (یادداشت
خصوملغتنامه دهخداخصوم . [ خ ُ ] (ع اِ) ریشه . (منتهی الارب ). || اصلها و دهنه های وادی . || ج ِ خَصم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) : آنچه شیر برای تو می سگالد، از این معانی که بشمردی چون تضریب خصوم نیست . (کلیله و دمنه ). بر تراکم
خيشومدیکشنری عربی به فارسیدستگاه تنفس ماهي , جويبار , نهر کوچک , گوشت ماهي , پيمانه اي براي شراب , دخترجوان , ابجو , تميزکردن ماهي , روده ( ماهي ) رادر آوردن , استطاله زيرگلوي مرغ
مخشوملغتنامه دهخدامخشوم . [ م َ ] (ع ص ) رجل مخشوم ؛ مردمست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).