خطکشیدنلغتنامه دهخداخطکشیدن . [ خ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) محو و ناپدید کردن . (آنندراج ). متروک کردن و برطرف ساختن . (غیاث اللغات ). ابطال کردن . خط بطلان کشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : تا جان بود مرا غم جانان بجان کشم سر برنه
ترسیمفرهنگ مترادف و متضاد۱. تصویر، رسم، نقش، نگارگری، ۲. رسم کردن، نگاشتن ۳. خطکشیدن، نشان گذاشتن، نشانهگذاری کردن ۴. کشیدن، رسم کردن