خترلغتنامه دهخداختر. [ خ َ ] (ع اِ) زشت ترین غدر. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة) «لن تَمُدَّ لنا شبراً من غدر الا مددنا لک باعاً من ختر». (از اقرب الموارد).
خترلغتنامه دهخداختر. [ خ َ ] (ع مص ) مکر و غدر کردن . فریفتن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان عادل ) (متن اللغة) (معجم الوسیط). || خبیث و فاسد شدن نفس . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) .
خترلغتنامه دهخداختر. [ خ َ ت َ ] (ع اِ) خَدَر که در نوشیدن دوا یا زهر پیدا شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) . خدر از نوشیدن دوا یا زهر پیدا شود و بر اثر آن به آدمی ضعف و سستی دست دهد. (اقرب الموارد) (متن اللغة).
ختیرلغتنامه دهخداختیر. [ خ َ ] (ع ص ) غدرکننده . فریبنده . خیانت کننده . (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || مرد لافزن بدروغ .
خطیرلغتنامه دهخداخطیر. [ خ َ ] (ع ص ) بزرگ . مهم . عظیم . (ناظم الاطباء). عزیز.باقدر. (زمخشری ). گران . (مهذب الاسماء) : بلبل بزخمه گیرد نی بر سر بهارچون خواجه ٔ خطیر برد دست را بمی . منوچهری .خواجه بزرگوار بزرگیست نزد ماوز ما
خطیرلغتنامه دهخداخطیر. [ خ َ ] (ع مص ) مصدر دیگر «خطر» و «خطران » است . (منتهی الارب ). رجوع به خطر در این لغت نامه شود.
خطیرلغتنامه دهخداخطیر. [خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چانه ٔ بخش شوش شهرستان دزفول . واقع در 15هزارگزی باختر راه شوسه ٔ اهواز بدزفول . این ده در دشت واقع و با آب و هوای گرمسیری و250 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ کرخه . و
خطیرلغتنامه دهخداخطیر. [ خ َ ] (ع ص ) بزرگ . مهم . عظیم . (ناظم الاطباء). عزیز.باقدر. (زمخشری ). گران . (مهذب الاسماء) : بلبل بزخمه گیرد نی بر سر بهارچون خواجه ٔ خطیر برد دست را بمی . منوچهری .خواجه بزرگوار بزرگیست نزد ماوز ما
خطیرلغتنامه دهخداخطیر. [ خ َ ] (ع مص ) مصدر دیگر «خطر» و «خطران » است . (منتهی الارب ). رجوع به خطر در این لغت نامه شود.
خطیرلغتنامه دهخداخطیر. [خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چانه ٔ بخش شوش شهرستان دزفول . واقع در 15هزارگزی باختر راه شوسه ٔ اهواز بدزفول . این ده در دشت واقع و با آب و هوای گرمسیری و250 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ کرخه . و