خواجگی زادهلغتنامه دهخداخواجگی زاده . [ خوا/ خا ج َ / ج ِ دَ / دِ ] (اِخ ) مصطفی بن محمد. متوفی بسال 998 هَ . ق . از نویسندگان اسلامی است . او راست : رسالة ادعیة ال
خواجگیلغتنامه دهخداخواجگی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (حامص ) سیادت . آقائی . مولائی .شیخوخت . شیخوخیت . (یادداشت بخط مؤلف ) : قانع بنشین و هرچه داری بپسندخواجگی و بندگی بهم نتوان کرد. <p class
خواجگیeunuchismواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن مرد فاقد بیضه است و درنتیجه، دچار ناباروری و عدم ایجاد خصوصیات ثانویۀ جنسی و نیز اختلال در کارکرد جنسی میشود
خواجگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آقایی، بزرگی، ریاست، سروری، سیادت ۲. دولتمندی ۳. اخته، مقطوعالنسل ≠ بندگی
خواجگیلغتنامه دهخداخواجگی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (حامص ) سیادت . آقائی . مولائی .شیخوخت . شیخوخیت . (یادداشت بخط مؤلف ) : قانع بنشین و هرچه داری بپسندخواجگی و بندگی بهم نتوان کرد. <p class
خواجگیeunuchismواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن مرد فاقد بیضه است و درنتیجه، دچار ناباروری و عدم ایجاد خصوصیات ثانویۀ جنسی و نیز اختلال در کارکرد جنسی میشود
خواجگیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آقایی، بزرگی، ریاست، سروری، سیادت ۲. دولتمندی ۳. اخته، مقطوعالنسل ≠ بندگی
خواجگیلغتنامه دهخداخواجگی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (حامص ) سیادت . آقائی . مولائی .شیخوخت . شیخوخیت . (یادداشت بخط مؤلف ) : قانع بنشین و هرچه داری بپسندخواجگی و بندگی بهم نتوان کرد. <p class
قاضی خواجگیلغتنامه دهخداقاضی خواجگی . [ خوا / خا ج َ ] (اِخ ) فرزند کلانتر قاضی نورالدین محمد. وی پس از پدر (891) متصدی منصب قضاء شد و در امور مهم شرعی و حل و فصل کارهای مردم اقتداء بشیوه ٔ پسندیده ٔ پدران و اجداد خود کردو چون سلطنت
خواجگیeunuchismواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن مرد فاقد بیضه است و درنتیجه، دچار ناباروری و عدم ایجاد خصوصیات ثانویۀ جنسی و نیز اختلال در کارکرد جنسی میشود