خودمنشفرهنگ مترادف و متضاد۱. خودخواه، خودپرست، خودبین ۲. پرنخوت، متکبر ≠ افتاده، متواضع ۳. خودبزرگبین، خودبرتربین
خودمنشیلغتنامه دهخداخودمنشی . [ خوَدْ / خُدْ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) بزرگی . انصاف دادگی . بزرگ منشی : خودمنشی کار خَلَق کردنست خصمی خود یاری حق کردنست .نظامی .
خودمنشیلغتنامه دهخداخودمنشی . [ خوَدْ / خُدْ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) بزرگی . انصاف دادگی . بزرگ منشی : خودمنشی کار خَلَق کردنست خصمی خود یاری حق کردنست .نظامی .
خویشتنستافرهنگ مترادف و متضاد۱. خودستا، لافزن، خودمنش، خویشتنبین، متکبر، مغرور ≠ غیرستا ۲. تمواضع، فروتن، شکستهنفس
خودمنشیلغتنامه دهخداخودمنشی . [ خوَدْ / خُدْ م َ ن ِ ] (حامص مرکب ) بزرگی . انصاف دادگی . بزرگ منشی : خودمنشی کار خَلَق کردنست خصمی خود یاری حق کردنست .نظامی .