خوزبلغتنامه دهخداخوزب . [ زَ ] (اِ) آماس پستان ماده شتر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خیزآبلغتنامه دهخداخیزآب . (اِخ ) دهی است از دهستان حمزه نو بخش خمین شهرستان محلات . واقع در 17 هزارگزی شمال خمین و دارای 205 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و بنشن و پنبه و چغندرقند و انگور، شغل اهالی زراعت و قالیچه با
خیزابلغتنامه دهخداخیزاب . (اِ مرکب ) کوهه . موجه ٔ آب . (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع). موج آب که از کناره هابگذرد وآنرا کوهه نیز گویند. (انجمن آرای ناصری ).
خیزبلغتنامه دهخداخیزب . [ خ َ زَ ] (ع اِ) گوشت نرم و نازک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خزبلغتنامه دهخداخزب . [ خ َ زَ ] (اِخ ) نام کوهی است به یمامه . (منتهی الارب ). رجوع به معجم البلدان یاقوت شود.