خوهدلغتنامه دهخداخوهد. [ خوَ / هََ ] (فعل ) مخفف خواهد : کامم از جود او برونق شدهم خوهد تا شود برونق تر.سوزنی .
عوارض خط پرسرنشینhigh-occupancy toll, HOTواژههای مصوب فرهنگستانعوارضی که از خودروهای تکسرنشینی اخذ میشود که از خطوط یا راههای مختص به خودروهای پرسرنشین عبور میکنند
خط برآمدهhumped track, heaved trackواژههای مصوب فرهنگستانخطی با ناهمواریهایی در نیمرخ طولی که به دلیل تعمیر ناقص و نگهداری نامناسب یا تورم ناشی از یخبندان بستر ایجاد میشود
پلاس آخورلغتنامه دهخداپلاس آخور. [ پ َ خ ُ ] (اِ مرکب ) توبره : از تمنای پلاس آخور خاص تو فتادبر سر نفس نباتی هوس نشو و نما. سیف اسفرنگ . || مجازاً بمعنی شرم زن : گرد پلاس آخور دریده نگردم گنبد سیمین همی
خوهلغتنامه دهخداخوه . [خوَه ْ / خُه ْ ] (فعل ) مخفف خواه . (یادداشت مؤلف ). خوهد. خواهد. خوهی . خواهی . خوهم . خواهم : پشت او خوه سیاه خواه سپید. سنائی .خط بمن انداخت و گفت خوه برو خوه نی کشت چرا
صاحب قرانلغتنامه دهخداصاحب قران . [ ح ِ ب ِ / ح ِ ق ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آن مولود که وقت افتادن نطفه ٔ وی در رحم مادر، یا بوقت ولادت او قران عظمی باشد و برج قران در طالع بود. و بعضی گویند که در سال ولادت او زحل و مشتری راقران عظمی باشد و این نوع قران عظمی بعد ا
کرانلغتنامه دهخداکران . [ ک َ ] (اِ) کنار باشد که در مقابل میان است . (برهان ). کناره . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طرف . لب . لبه . حاشیه . جانب . (ناظم الاطباء). سیف البحر. (معجم البلدان ذیل کلمه ٔ ماه دینار). مقابل میان : حیره شهرکی است برکران بادیه . (حدود العالم ).