خُلُودِفرهنگ واژگان قرآنماندگاری-جاودانگی (کلمه خلود به معناي برائت و دوري هر چيز از در معرض فساد بودن و باقي ماندنش بر صفت و حالتي است که دارد ، عرب هر چيزي را که زود فاسد نميشود با کلمه خلود وصف ميکند ، مثلا سنگهاي يک پايه را که اسم اصليش اثافي است خوالد ميخوانند ،با اينکه يک پايه خالد و جاودان نيست و اين تعبير به خاطر
خلوتلغتنامه دهخداخلوت . [ خ َل ْ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه . دارای 224 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ آجرلو و محصول آن غلات و چغندر و بادام و حبوبات و بزرک و شغل اهالی زراعت و از صنایع دستی جاجیم بافی و راه مالرو است . (از فرهنگ جغ
خلوطلغتنامه دهخداخلوط. [ خ َ ] (ع ص ) مخلوطکننده . آمیزنده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || (اِمص ) امتزاج . (منتهی الارب ).
خلودلغتنامه دهخداخلود. [ خ ُ ] (ع اِمص ) بقاء. همیشگی . (منتهی الارب ).دوام . (یادداشت بخط مؤلف ) : ادخلوها بسلام ذلک یوم الخلود. (قرآن 34/50) : این جهان گذرنده دار خلود نیست . (تاریخ بیهقی ). خلود درنگ چیزی اس
خلودلغتنامه دهخداخلود. [ خ ُ ] (ع مص ) همیشه ماندن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). جاودان شدن . جاویدان ماندن . (یادداشت بخط مؤلف ). خلد. || مقیم گردیدن در جای . خلد. || موی هنوز سپید نشده کلانسال گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خلد. || جاودانه
خلوددیکشنری عربی به فارسیابديت , مکرر , بدون سرانجام و سراغاز , بي پايان , ازليت , جاوداني , بي زماني