خاوصیلغتنامه دهخداخاوصی . [ وُ صی ی ] (اِخ ) محمدبن ابوبکربن عبدالرحمن خطیب خاوصی مکنی به ابوبکر از ابوالحسن علی بن سعید مطهری روایت کرد و از او ابوحفص عمربن احمد نسفی حدیث دارد. (از یاقوت در معجم البلدان ).
خویوزلغتنامه دهخداخویوز. (اِ) شبپره را گویند که مرغ عیسی باشد. (برهان قاطع). خفاش . (ناظم الاطباء). || هر مرغی را گویند که شب پرواز کند. (برهان قاطع).
خواصیلغتنامه دهخداخواصی .[ خ َ ] (اِ) آن جایی از نشستگاه پشت فیل که نوکر و ملازم در عقب سر آقای خود می نشینند. (ناظم الاطباء).
تَه گوشیگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی سیلی ، ضربهای که با دست به صورت کسی زده شود.در گویش گنابادی معادل خوگوشی است.