خاراتراشلغتنامه دهخداخاراتراش . [ ت َ ] (نف مرکب ) سنگ تراش . (آنندراج ) : ز خاراتراشان اِحکام کارکه بر کوه دانند بستن حصار.نظامی .
قاشقیفرهنگ فارسی معین(شُ) [ تر - فا. ] (ص نسب .) منسوب به قاشق . 1 - آلتی فلزین که گچ بران به کار برند. 2 - خیار خرد، خیارترشی . 3 - قسمی زدن بر پشت گردن ، پس گردنی که با چهار انگشت زنند.
خیارلغتنامه دهخداخیار. (اِ) میوه ای است از طایفه ٔ کدو آبدار و بی مزه ولی گوارا که تخازن نیز گویند و بر دو قسم است خیار بالنگ که خیارتره و خیارسبز نیز گویند و معطر و سبز واستوانه ای شکل و گواراست و خیارشنگ که کم عطرتر و درازتر و با انحناء و چندان گوارا نیست و هر دو از غذاهای مأکولند. (از ناظ