خیوه چیلغتنامه دهخداخیوه چی . [ خ ِ وِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس ، واقع در 15 هزارگزی جنوب باختری گنبدقابوس . دارای 360 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ گرگان و محصول آن غلات دیمی و حبوبات و لبنیا
خوچهلغتنامه دهخداخوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) گل بستان افروز. خوچ . || تاج خروس . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خوچ .
خوعلغتنامه دهخداخوع . [ خ َ ] (ع اِ) گردش وادی . || هرزمین مغاک که گیاه رمث رویاند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || نام درختی است به لغت اهل یمن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خوعلغتنامه دهخداخوع .[ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از ایام عرب است که در آن شیبان بن شهاب اسیر شد و این شیبان سوارکار خوب و صاحب اسبی بود معروف به مودون و نیز سید قبیله ٔ خود بود.
خیوهلغتنامه دهخداخیوه . [ وَ ] (اِخ ) شهریست از جمهوری ازبکستان که در سال 1956 م . 15400 تن جمعیت داشته است و در ناحیه ٔ خوارزم نزدیک بیابان قراقورم بفاصله ٔ 40 کیلومتری غرب آمودریا و <span c
خانات خیوهلغتنامه دهخداخانات خیوه . [ ت ِ وَ ] (اِخ ) مملکت خوارزم است . (ناظم الاطباء). این ناحیه طبق عهدنامه ٔ گلستان در سال 1228 هَ . ق . از ایران جدا گشت و به روسیه منضم گردید. رجوع به «خوارزم » و «خانان شیبان » شود.
خانان خیوهلغتنامه دهخداخانان خیوه . [ ن ِ وَ / وِ ] (اِخ ) نام سلسله ای است که از حدود 921 هَ . ق . تا 1289 هَ . ق . درخوارزم حکومت کردند. «لین پول » «در طبقات سلاطین اسلام » آرد: خوارزم یا خیوه که
خیوهلغتنامه دهخداخیوه . [ وَ ] (اِخ ) شهریست از جمهوری ازبکستان که در سال 1956 م . 15400 تن جمعیت داشته است و در ناحیه ٔ خوارزم نزدیک بیابان قراقورم بفاصله ٔ 40 کیلومتری غرب آمودریا و <span c
شخیوهلغتنامه دهخداشخیوه . [ ش َ وَ ] (اِ صوت ) صفیر. بانگ که از میان دو لب برآید چون هوای درون ریه به خارج فرستند.
شرخیوهلغتنامه دهخداشرخیوه . [ ش ِ خی وِ ] (اِ) شخول . شخیل . صفیر و خروج و دخول نفس از میان دولب به نحوی که آواز و صفیر برآید. (ناظم الاطباء).