دادمانلغتنامه دهخدادادمان . (اِخ ) نام قریه ای از ناحیت براآن به اصفهان . (نزهةالقلوب مقاله ٔسوم چ اروپا ص 51). (و شاید صحیح کلمه رادان باشد). رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ذیل رادان شود.
دودمانلغتنامه دهخدادودمان . (اِخ ) نام موضعی است نزدیک شیراز. (ناظم الاطباء) (برهان ). یک فرسخ بیشتر میانه ٔ جنوب و مشرق شیراز است و مظفربن یاقوت در سال سیصد هجری قمری از جانب المقتدر باﷲ عباسی فرمانروای لشکر فارس بود و قریه ٔ دودمان رااحداث فرمود. (فارسنامه ٔ ناصری ). و دودمان و دیه کور از جمل
دودمانلغتنامه دهخدادودمان . (اِ مرکب ) دوده . سلسله . سلاله . نسل . (یادداشت مؤلف ). طایفه . (ناظم الاطباء). آل . (دهار) (ناظم الاطباء). صی . اسرة. (دهار). خانواده . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا). بطن . (دهار). فصیله . (ترجمان القرآن ). عت
دودمانlineageواژههای مصوب فرهنگستان1. گروهی از افراد با تباری یکسویه، خواه مادرسویی و خواه پدرسویی 2. گروهی از افراد با تباری از نیایی مشترک
فرهیلغتنامه دهخدافرهی . [ ف َرْ رَ ] (اِ) فره . فر. خوره . (یادداشت بخط مؤلف ). فرّ و شان و شوکت و شکوه و عظمت و افزونی داشتن . (برهان ) : به مردی ودانایی و فرهی بزرگی و آیین شاهنشهی .فردوسی .همیشه به پیروزی و فرهی کلاه بزرگی
رسته شدنلغتنامه دهخدارسته شدن . [ رَ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آزاد شدن . رها شدن . رهایی یافتن . رستگار شدن .خلاص یافتن . رها گشتن . (یادداشت مؤلف ) : ناهید چون عقاب ترا دید روز صیدگفتا درست هاروت از بند رسته شد.<p class=
ره انجاملغتنامه دهخداره انجام . [ رَه ْ اَ ] (اِ مرکب ) زاد و راحله و اسباب سفر از مرکب و مال سواری و جز آن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) : به منزل رسانده ره انجام راگرو برده هم صبح و هم شام را. نظامی . || مرکب و مال سواری . (ناظم الاطب
پیروزگرلغتنامه دهخداپیروزگر. [ گ َ ] (اِخ ) از نامهای خدای تعالی : بدانگه تو پیروز باشی مگراگر یار باشدت پیروزگر. فردوسی .که پیروزگر در جهان ایزد است جهاندار اگر زو نترسد بد است . فردوسی .بنیروی پیروز
مانلغتنامه دهخدامان . (اِ) خانه را گویند و نیز خان و مان اتباع است . (لغت فرس اسدی چ اقبال ، ص 397). به معنی خانه باشد که عربان بیت خوانند. (برهان ). خانه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پهلوی ، مان (خانه ، مسکن ) پارسی باستان ، مانیا (خانه ، سرای ). در پهلوی ب