نظریۀ قیمتگذاری داراییasset pricing theoryواژههای مصوب فرهنگستاننظریهای که به تبیین قیمت داراییهای مالی در دنیایی نامطمئن میپردازد
راسمالدیکشنری عربی به فارسیحرف بزرگ , حرف درشت , پايتخت , سرمايه , سرستون , سرلوله بخاري , فوقاني , راسي , مستلزم بريدن سر يا قتل , قابل مجازات مرگ , داراي اهميت حياتي , عالي
capitalدیکشنری انگلیسی به فارسیسرمایه، پایتخت، سرمایه، پایتخت، مرکز، سرستون، حرف بزرگ، مستقر، مایه، تنخواه، حرف درشت، راسی، قابل مجازات مرگ، دارای اهمیت حیاتی، عالی، مستلزم بریدن سر یا قتل
دارایواژهنامه آزاد(لکی) دارایی. همۀ اموال؛ برای صدا زدن افراد استفاده می شود. به دلیل جمعیت بالای روستا و فراموش شدن نام یکدیگر، زمانی که به هم می رسند یا از دور صدا کنند، از این واژه استفاده می کنند.
دارایواژهنامه آزاد(لکی) دارایی. همۀ اموال؛ برای صدا زدن افراد استفاده می شود. به دلیل جمعیت بالای روستا و فراموش شدن نام یکدیگر، زمانی که به هم می رسند یا از دور صدا کنند، از این واژه استفاده می کنند.