دوندگی کردن
دثه . [ دُث ْ ث َ ] (ع اِ) زکام اندک . (منتهی الارب ). زکام قلیل . (اقرب الموارد).
دثع. [ دَ ] (ع اِ) زمین نرم . (منتهی الارب ).
دثع. [ دَ ] (ع مص ) سخت سپردن . (منتهی الارب ). سخت پاسپر کردن . (ناظم الاطباء).
ضتع. [ ض َ ] (ع اِ)جانورکیست . || مرغی است . (منتهی الارب ).
دُتَه - دختر
ابراز قدرداني کرد
ابراز خوشوقتي کرد
کج باران