درآمیختنلغتنامه دهخدادرآمیختن . [ دَ ت َ ](مص مرکب ) آمیختن . مخلوط شدن . ممزوج شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). التیاث . (از منتهی الارب ) : وزین شیوه سخنهایی برانگیخت که از جان پروری با جان درآمیخت . نظامی .اعتکار و تعاکر؛ با هم درآمیختن
درآمیختندیکشنری فارسی به انگلیسیmarry, mingle, mix, incorporate, intermingle, intermix, scramble, temper, wind
رنگ درآمیختنلغتنامه دهخدارنگ درآمیختن . [ رَ دَ ت َ ] (مص مرکب ) رنگ آمیختن . نیرنگ ساختن . حیله کردن . مکر بکار بردن . رجوع به رنگ آمیختن و رنگ شود : ز هرگونه رنگ اندرآمیختی دل شاه توران برانگیختی .فردوسی .
درآمیختنلغتنامه دهخدادرآمیختن . [ دَ ت َ ](مص مرکب ) آمیختن . مخلوط شدن . ممزوج شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). التیاث . (از منتهی الارب ) : وزین شیوه سخنهایی برانگیخت که از جان پروری با جان درآمیخت . نظامی .اعتکار و تعاکر؛ با هم درآمیختن
درآمیختندیکشنری فارسی به انگلیسیmarry, mingle, mix, incorporate, intermingle, intermix, scramble, temper, wind
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
درآمیختنلغتنامه دهخدادرآمیختن . [ دَ ت َ ](مص مرکب ) آمیختن . مخلوط شدن . ممزوج شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). التیاث . (از منتهی الارب ) : وزین شیوه سخنهایی برانگیخت که از جان پروری با جان درآمیخت . نظامی .اعتکار و تعاکر؛ با هم درآمیختن
رنگ درآمیختنلغتنامه دهخدارنگ درآمیختن . [ رَ دَ ت َ ] (مص مرکب ) رنگ آمیختن . نیرنگ ساختن . حیله کردن . مکر بکار بردن . رجوع به رنگ آمیختن و رنگ شود : ز هرگونه رنگ اندرآمیختی دل شاه توران برانگیختی .فردوسی .
درآمیختندیکشنری فارسی به انگلیسیmarry, mingle, mix, incorporate, intermingle, intermix, scramble, temper, wind