درآمیزندهلغتنامه دهخدادرآمیزنده . [ دَ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آمیزنده : هراجة؛ گروه درآمیزنده . (منتهی الارب ). رجوع به آمیزنده شود.
مختلطفرهنگ فارسی عمید۱. آمیخته به زن و مرد: کلاس مختلط.۲. آمیخته به هم؛ درهمریخته؛ درهم.۳. آنکه با دیگری معاشرت کند؛ درآمیزنده.
هراجةلغتنامه دهخداهراجة. [ هََ رْ را ج َ ] (ع ص ) گروه درآمیزنده و افزاینده در حدیث . (منتهی الارب ). مؤنث هراج . (از اقرب الموارد).
ملبسلغتنامه دهخداملبس . [ م ُ ل َب ْ ب ِ ] (ع ص ) مختلطکننده و درآمیزنده و پنهان کننده ٔ حق و راستی . || فریبنده . || سوداگر مکار و فریبنده . (ناظم الاطباء).
متعاکرةلغتنامه دهخدامتعاکرة. [ م ُ ت َ ک ِ رَ ] (ع ص ) با هم درآمیزنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آمیخته و مختلط به یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاکر شود.
ملتوثلغتنامه دهخداملتوث . [ م ُ ت َ وِ ](ع ص ) درآمیزنده و آمیخته شونده . (آنندراج ). آمیخته و درهم . (ناظم الاطباء). || سستی و درنگ نماینده . (آنندراج ). سست وکاهل . || سمین و توانا. (ناظم الاطباء).