درباریلغتنامه دهخدادرباری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دربار. هر چیز منتسب به دربار. هر کس که وابسته به دربار است . ملازم و خادم پادشاه . (ناظم الاطباء).
دریاباریلغتنامه دهخدادریاباری . [ دَرْ ] (ص نسبی مرکب ) منسوب به دریابار. اهل دریابار. مردم دریابار. ساکنان دریابار : جنگ دریا کردی و از خون دریاباریان روی دریا لعل کردی چون شکفته لاله زار.فرخی .
گذربرگpassage carnet, carnet de passage (fr.)واژههای مصوب فرهنگستاندفترچۀ مجوز عبور خودروها از مرزهای بینالمللی
گذربرگ تیرTIR carnet, carnet de TIR (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمجوز سازمان حملونقل بینالمللی جادهای (TIR) به وسایل نقلیۀ باری برای عبور از مرز کشورهای عضو با برخورداری از تسهیلات گمرکی
ملک الشعرافرهنگ فارسی عمیدعنوانی برای هریک از شاعران درباری که نسبت به شعرای دیگر بالاترین مقام را داشته است.
خاقان شهیدلغتنامه دهخداخاقان شهید. [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) لقبی است که منشیان درباری قاجار بعدها به آغامحمدخان قاجار میدادند.