دریاباریلغتنامه دهخدادریاباری . [ دَرْ ] (ص نسبی مرکب ) منسوب به دریابار. اهل دریابار. مردم دریابار. ساکنان دریابار : جنگ دریا کردی و از خون دریاباریان روی دریا لعل کردی چون شکفته لاله زار.فرخی .
درباریلغتنامه دهخدادرباری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دربار. هر چیز منتسب به دربار. هر کس که وابسته به دربار است . ملازم و خادم پادشاه . (ناظم الاطباء).
دریابَری راهبردیstrategic sealiftواژههای مصوب فرهنگستانبهکارگیری شناورهای اقیانوسپیمای حمل تجهیزات و مواد نظامی در پشتیبانی از نیروهای نظامی کشور و نیروهای ترابری راهبردی
نیروهای دریابَری راهبردیstrategic sealift forcesواژههای مصوب فرهنگستاننیروهای دریابَری، مرکب از ناوها و سامانههای جابهجایی و تحویل بار و کارکنان آنها