دریخلغتنامه دهخدادریخ . [ دَ / دِ ] (اِ) دریغ. به معنی دریغ است . (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 435) (ناظم الاطباء). رجوع به دریغ شود.- دریخ آمدن ؛ دریغ آمدن . افس
ارابۀ فرود دوچرخbicycle landing gear, bicycle undercarriageواژههای مصوب فرهنگستانارابۀ فرودی که چرخهای اصلی آن پشتسرهم و در خط مرکزی بدنه قرار دارد
یخپوسته 2ice crust 2, ice rindواژههای مصوب فرهنگستانلایۀ سخت و نازک دریایخ یا یخ رودخانه یا یخ دریاچه
یختودpack ice, ice packواژههای مصوب فرهنگستانتمام دریایخ، بهجز یخ بسته، که ممکن است بهطور قابل ملاحظهای جابهجا و دچار دگرشکلی شود