خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دست کندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دست کندن
لغتنامه دهخدا
دست کندن . [ دَ ک َدَ ] (مص مرکب ) کنایه از افسوس و پشیمانی خوردن . (برهان ). کنایه از دست گزیدن و افسوس و پشیمانی خوردن .(آنندراج ). دست بدندان کندن . دست به دندان گزیدن .
-
واژههای مشابه
-
بالا دست جريان
مهندسی شیمی
Upstream
-
پايين دست جريان
مهندسی شیمی
Downstream
-
دست دست کردن
لغتنامه دهخدا
دست دست کردن . [ دَ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تعلل کردن . طول دادن . اهمال کردن . به طفره وقت گذراندن . انجام دادن کاری را عمداً به درازا کشاندن . این دست آن دست کردن . مماطله کردن .
-
flip pass, hand-off pass
پاس دستبهدست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] در بسکتبال، پاس نزدیک با حرکتی کوتاه و نرم که در آن توپ را مستقیماً به دست همتیمی میدهند
-
دست به دست دادن
لهجه و گویش تهرانی
بردن داماد به اطاق عروس ودادن رونما توسط پدر
-
دست دست کردن
لهجه و گویش تهرانی
تعلّل
-
دست رو دست گذاشتن
لهجه و گویش تهرانی
اقدامی نکردن
-
دست گردون،دست گردان
لهجه و گویش تهرانی
وام دادن و وام گرفتن ،قرض، تنخواه
-
دست به دست گشتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
currency
-
دست فرمون،دست به فرمان
لهجه و گویش تهرانی
مهارت در رانندگی
-
این دست اون دست کردن
لهجه و گویش تهرانی
تعلل
-
راست دست و چپ دست
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ambidextrous
-
دست به دست هم دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
co-operate, concur, conspire, cooperate, join