دکشلغتنامه دهخدادکش . [ دَ ک ِ ] (ص ) در اصطلاح عامیانه ، شخص سست و بلندقد. (از فرهنگ فارسی معین ). دیلم . دیلاق .
دقیشلغتنامه دهخدادقیش . [ دُ ق َ ] (ع اِ) پرنده ای است خاکی رنگ و اندکی خال دار. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
حاجی مین دقزلغتنامه دهخداحاجی مین دقز. [ دُق ْ ق ُ ] (اِ مرکب ) مردی با مال بسیار؛ مگر من حاجی مین دُقّوَزم ؟ یعنی با سرمایه ٔ کم و تُنُک مرا این خرج یا بذل سزاوارنیست . مین دُقّز بزبان ترکی بمعنی هزار و نه است .
فیل د قزلغتنامه دهخدافیل د قز. [ دُ ق ُ ] (از فرانسوی ، اِ مرکب ) لفظاً به معنی نخ اسکاتلند یا اسکاتلندی است . (یادداشت مؤلف ). نوعی نخ که اصل آن از اسکاتلند است و جوراب از آن بافند: جوراب فیل دقز. (یادداشت دیگر) (فرهنگ فارسی معین ).