دلبازلغتنامه دهخدادلباز. [ دِ ] (نف مرکب ) دل بازنده . بازنده ٔ دل . دل باخته . شیفته . دلداده : به مستقر و سرای و سریر و مسند خویش بدان نسق که به معشوق عاشق دلباز. سوزنی .رجوع به دل باخته و دل باختن شود.|| بلیغ و زبان آور. || ش
دلبیسلغتنامه دهخدادلبیس . [ ] (اِ) نوعی از صدف است و در مصر الخلول نامند و آن ودع بری است . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به دلنیس شود.
دلبازیلغتنامه دهخدادلبازی . [ دِ ] (حامص مرکب ) دل بازی . حالت و چگونگی دل باخته . (یادداشت مرحوم دهخدا). دل باختگی : نخست با تو به دلبازی اندرآمده ام چو دل نماند تن دردهم به جانبازی . سوزنی .رجوع به دلباز و دل باختگی شود. || تهور و
دلبازیلغتنامه دهخدادلبازی . [ دِ ] (حامص مرکب ) دل بازی . حالت و چگونگی دل باخته . (یادداشت مرحوم دهخدا). دل باختگی : نخست با تو به دلبازی اندرآمده ام چو دل نماند تن دردهم به جانبازی . سوزنی .رجوع به دلباز و دل باختگی شود. || تهور و